سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اولین خاطره

اولین خاطره

همواره در ذهن همه ی ما  اولین ها جایگاه مهمی دارند.

اولین برخورد و دیدار، برای مدت ها ذهنیت منفی یا مثبت می سازند.

اولین باری که خدمت آقا رسیدم برای من خاطره ای شیرین و به یاد ماندنی رقم زد.

در سال های ابتدای طلبگی به همراه یکی از اقوام که از یزد برای تشرف به لباس روحانیت

 و مراسم عمامه گذاری به قم آمده بود به دفتر آقا مراجعه کردیم.

لحظاتی منتظر بودیم تا آقا تشریف آوردند. تمام نگاهم را به این مرد آسمانی دوخته بودم.

یکی یکی اسم ها را می خوانند و مراسم انجام می شد

تا اینکه نوبت به دوست ما رسید اما ناگهان آقا بلند شدند.

شگفت زده شدم که چه شده است که آقا تمام قد ایستادند.

اما زود فهمیدم آقا به احترام عمامه سیاه که نشانه ی سلاله زهرا (س) است

 از جای خود بلند شده اند و بوسه ای از ارادت به آن عمامه زدند.

در مراسم تشییع ناگهان به یاد آن روز افتادم.

آری این مرد بزرگ که احترام فراوانی به فرزندان زهرا (س) داشت

به جا بود که در روز شهادت جده ی سادات هم به خاک سپرده شود.


خاطره آیت الله لنکرانی از آیت الله بروجردی

خاطره ای از زبان آیت الله لنکرانی(رحمة الله علیه):
پدرم به مناسبت ایام فاطمیه مجلس روضه اى در منزل ترتیب داده بودند که مرحوم آیة الله بروجردى روزى به عنوان شرکت در روضه به آنجا تشریف آوردند، من مشغول پذیرایى از میهمانان بودم همین که مرحوم آیة الله بروجردى مرا دیدند لبخندى زده و خطاب به مرحوم پدرم  فرمودند: فلانى هم در درس شرکت مى کند، تصور مى کنم کمى سن من باعثآیت الله فاضل لنکرانی تعجب ایشان شده بود، پدرم که متوجه این نکته شده بود، به عرض رساندند که نه تنها در درس شرکت مى کند بلکه درسهاى شما را به عربى مى نویسد و شنیدن این مطلب تعجب معظم له را بیشتر برانگیخته و فرمود: امکان دارد این نوشته ها را ببینم؟ پدرم به من دستور داد تا آنها را آورده و به خدمت ایشان دادم، معظم له نسبت به مسائل علمى و به طلابى که علاقمند به تحصیل بودند توجه خاصى از خود نشان مى دادند، بطورى که این کار از خصایص وجودى وى به شمار مى آمد، نوشته مرا حدود نیم ساعت بدون آنکه با کسى حرف بزند و یا به حرف کسى گوش بدهد ملاحظه فرمود و تنها در سند روایتى که من از صاحب وسائل نقل کرده بودم، اشکال فرموده و گفتند این روایت طى سند دیگرى غیر از این سند وارد شده که این اشکال در واقع متوجه صاحب وسایل مى شد.
پس از آن هم، همواره مرا مشمول عنایت خود قرار داده و با کلمات اعجاب انگیزى تشویق مى فرمودند و هر چند وقت یک بار نوشته مرا خواسته و پس از مرورى در آن به من پس مى دادند و پس از آن که به چهار صد یا پانصد صفحه رسید دستوردادند که آن را چاپ کنم.»
منبع: تبیان


<      1   2   3   4   5   >>   >
  • تابستان 1386
    پاییز 1385
    بهار 1385
    زمستان 1384
  •  
  •  

    بازدید امروز: 1| بازدید دیروز: 7 | بازدید کل: 21235