سراب در بیابان

 

 | سراب در بیابان


در بیابانی داغ و بی نهایت اسیر سرابها شده ام
سرابی که نه من را به هدف خواهد رساند و نه غیر مرا رسانده است
رهایم در این کویر در این شوره زار در این شنها و ماسه ها
شنهایی که باد، آنها را به هر سو می برد
گوشهایم صدای زوزه باد را در چرخش میان زمین و هوا می شنوند
و دیگر هیچ نمی شنوم هیچ
تشنگی مرا هلاک کرده است تشنگی
و ترس از مرگ در این کویر، تنها و سرگردان، خسته و بی هدف مرا به تلاش برای فرار از آن وادار می کند
به این سو و آن سو
و به دنبال سایه بان حتی یک سایه بان
اما دیگر به چشمهایم هم اعتماد نمی کنم
و این ظلمات است تاریکی، تنهایی و خسته گی
خسته از زحمت برای هیچ و پوچ
به دنبال خود می گردم و هیچ نمی یابم
و تنها به یک چیز می اندیشم


الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
(خدا یاری رسان مومنین است و آنان را از گمراهی ها نجات می دهد)


و من ایمان دارم
ایمان به یک یاری رسان و می دانم که خواهد آمد
امیدم به اوست به یک تکیه گاه امن و نوایی دل بر


  • تابستان 1386
    پاییز 1385
    بهار 1385
    زمستان 1384
  •  
  •  

    بازدید امروز: 26| بازدید دیروز: 40 | بازدید کل: 21664