سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آب گوارا

در کتاب مفتاح الجنة مرویست که روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله در حجره خود نشسته بود، و حسنین علیهما السلام در خدمت آن حضرت بودند، و آن جناب به دیدن آن بزرگواران مسرور بود، که نامگاه امام حسن علیه السلام از جد بزرگوار خود آب طلبیده حضرت به درون حجره نظر انداخت کسى را ندید.
پس از جاى خود برخاسته جام را پر از آب کرد مى خواست که به امام حسن علیه السلام بدهد، امام حسین علیه السلام عرض کرد: یا جداه اناعطشان ، حضرت رسول صلى الله علیه و آله متفکر شد، که در میان دو نور دیده چه کند اگر آب را به امام حسن علیه السلام بدهد امام حسین علیه السلام محزون مى شود و اگر به امام حسین علیه السلام بدهد، امام حسن علیه السلام محزون مى شود.
در این فکر بود که ناگاه از عقب سرش دستى با جام پر از آب از بیرون حجره دراز گردید، و عطر آن آب ، حجره را، معطر گردانیده و به امام حسین علیه السلام داد.
و رسول خدا صلى الله علیه و آله از دیدن آن خوشحال شده آب درون را به امام حسن علیه السلام داد و در آن حال ، جبرئیل به حجره ، داخل شد، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: یا جبرئیل کجا بودى ؟ عرض کرد: در سدرة المنتهى بودم که از جانب پروردگار عالم به من وحى رسید که خود را به بهشت برسان ، و یک جام آب از آب سلسبیل پر کرده براى حسین ببر، او را از انتظار بیرون بیاور، مبادا! دل مبارک حسین علیه السلام آزرده گردد

کشکول النور: ج 2، ص 6، به نقل ازکتاب مفتاح الجنة


قال على : و الله اخذت فى امرنا و غسلتها فى فمیصها و لم اکشفه عنها، فو الله لقد کانت منیونه طاهره مطهره ، ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله (ص ) و کفنتها و ادرجته فى اکفانها، فلما همت ان اعقد الدا، نادیت : یا ام کلثوم یا زینب یا سکینه (کذا) یا فضه یا حسن یا حسین ! هلموا تزودوا من امکم فهذا الفراق ، و اللقا فى الجنه .
فاقبل الحسن و الحسین و هما ینادیان : واحسرتا لاتنطفى ابدا من فقد جدنا محمد المصطفى و امنا فاطمه الزهرا یا ام الحسن و یا ام الحسین ادا لقیت جدنا محمدا المصطفى فاقرئیه منا السلام و قولى اه انا قد بقینا بعدک یتیمین فى دار الدنیا.
فقال امیر المومنین : انى اشهد اله آنهاقد حنت و انت و مدت یدیها و ضمتهما الى صدرها ملیا و ادا بهاتف من السما ینادى : یا ابا الحسن ! ارفعهما عنها فلقد ابکیا و الله ملائکه السماوات ، فقد اشتاق الحبیب الى المحبوب . قال فرفعتهما عن صدرها و جعلت اعقد الردا

فاطمه را در همان جمه اى که به تن داشت غسل دادم . به خدا قسم که او پاک و پاکیزه و در نهایت طهارت بود. پس از انجام غسل ، پیکر او را با باقى مانده حنوط پدرش (که از بهشت آورده بودند) حنوط کردم و در کفن پیچیدم و پیش از آنکه بندهاى کفن را گره بزنم صدا زدم : اى ام کلثوم ، زینب ، سکینه ، فضه ، حسن ، حسین همه بیایید و آخرین بار مادرتان را ببینید؛ بیایید و از وى توشه برگیرید که دیدار به قیامت است .
حسن و حسین جلو آمدند و خود را بر سینه مادرشان انداختند (آن دو مى گریستند و ناله مى کردند) و مى گفتند: واحسرتا از دورى جدمان محمد و واحسرتا از جدایى مادرمان فاطمه ، اى مادر حسن ، اى مادر حسین ، سلام ما را به جدمان برسان و به او بگو که پس از وى ما یتیم و بى سرپرست گشتیم .
خدا را گواه مى گیرم ، دیدم فاطمه ناله اى کرد و دستهاى خود را گشود و بچه ها را در آغوش فشرد و آنان را لحظاتب همچنان بر سینه داشت در این حال صدایى از آسمان به گوشم رسید که گفت : اى ابوالحسن ! بچه ها را از آغوش مادرشان برگیر، به خدا سوگند، این کودکان فرشتگان آسمانها را به گ نشاندند. خدا و رسول او در انتظار فاطمه اند.
بچه ها را از آغوش مارشان گرفتم و بندهاى کفن را بستم ....

بحار، ج 43، ص 179.


<      1   2   3   4   5   >>   >
  • تابستان 1386
    پاییز 1385
    بهار 1385
    زمستان 1384
  •  
  •  

    بازدید امروز: 5| بازدید دیروز: 7 | بازدید کل: 21239